۱/۲۷/۱۳۸۲

سلام
به ياد پ - ب (حككاك)
براي تو مي نويسم
اول كسي كه در بر گرفتم و نفسهايم را با تو يكي كردم
چه زيبا بود اولين نگاه هنگامي كه او را مقابل خود يافتم
وچه زيبا بود اولين لمس هنگامي كه حلقه مهر مرا در بر گرفت
و در آن لحظه كه فاصله بين ما بود كلامي
آري
بيان داشتيم و برداشتيم فاصله را
...
ديدگانت را به من بدوز لبانت را بر لبهايم بگذار
موهايم را نوازش بده و آغوش گرم خود پذيراي من كن كه سخت تشنه ام
چگونه خود را جدا سازم هنگامي كه عشق سراپايم را در بر گرفته
خيال عقب نشيني نخواهم داشت اصلا
نگو كه مي خواهم بروم
اينجا سراغاز داستان زندگيست

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی