سلام
من تا زه شروع به نوشتن كردم و انتظار ندارم فعلا زياد خواننده داشته باشم ولي با اين حال هميشه اين احساس رو داشتم كه عده زيادي (كه مشكل پسند هم هستند) دارند منو نگاه مي كنند به همين خاطر هميشه يه كم ميترسم كه حرف دلم رو بزنم
اجازه بديد به خاطر يه نفر هم كه شده (اگه بياد واين رو بخونه ) يه چند كلمه اي بنويسم
يه وقت يه نفر تو زندگيم پيدا شد
انقدر دوسشداشتم كه بچه گي كردم ----شرمنده----
رفتم براش خاستگاري---
آقا نشد—قسمت نشد – خدا نخواست – و هزار تا چيز ديگه
حالا بعد دو سال آومده ميگه
آري
آغاز دوست داشتن است
گر چه پايان راه ناپيداست
من به اين پايان نمي انديشم كه همين
دوست داشتن زيباست
حالا چه كار كنم داد بزنم گريه كنم فراركنم چه كار كنم هر كاري كنم نميشه
دوستش دارم اما حتي مي ترسم فكرشو كنم
به خدا گناه دارم كمكم كنيد
۱/۱۷/۱۳۸۲
سلام به اهواز به خوزستان به ایران
پستهای قبل
- سلام فكر نكيد خيلي تنبلم ولي به خدا خيلي گرفتار بو...
- بعدد صد سال سلام
- سلام با شروع تبليغات براي شوراي شهر در مراكز عمومي...
- از همه دوستان كه به من كمك مي كنند سپاسگذارم همينط...
- انسان تنها آزادي است وشرافت وآگاهي و اين چيزهايي ...
- هر چه درباره انسان گفته اند فلسفه وشعر است وانچه ح...
- سلام ديروز تعدادي از وب لاگهاي بروبچه هاي ايروني ن...
- ����� ���������� ��� �� ���� �� ������� salamahwaz...
- سلام اولين هاي شهر اهواز اولين نام شهر اهواز كنوني...
- SALAMAHWAZ TAVALODAT MO...
اشتراک در
نظرات [Atom]


0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی