۱/۲۰/۱۳۸۲

سلام
هميشه اونقدر گله و شكايت از اين شهر دارم و هي فكر مي كنم كه كي ميشه از اين شهر خراب شده فرار كنم برم يه جاي بهتر . ازطرف ديگه هر وقت ميرم مسافرت و يكيد و هفته از اهواز دورم غصه همه وجودم رو مي گيره و به جز بر گشتن به چيز ديگه فكر نمي كنم . دلم براي رودخونه و جاده ساحلي و شرجي و اينها يه ذره ميشه . اما حيف اينقدر نحسي و گرفتاري توي اين شهر هست كه اين چيزهاي خوب نمي تونند كفه ترازو رو به طرف خودشون برگردونند . براي اينكه بيشتر روشن بشيد بايد بگم اگر گندترين جاي دنيا ايران باشه مطمئن باشيد كه گندترين جاي ايران هم اهوازه . نمي خواد بهم بگين تنت به جاي سفت نخورده و نبودي و نمي دوني و نديدي اما حتي تو زابل و زاهدان و اونورا كه آدم جرئت رفتن ندارههمه مردمش به يك زبون صحبت ميكنند و اقلا زيراب همديگه رو نمي زنند . مي دونيد چند قوميت در اهواز وجود داره يا به چند نوع زبان مردم اينجا حرف مي زنند .عربي كه خود ش با چند لهجه و زبون خاص صحبت مي شه بعد لري كه باز هم دوت ا سه قسمت ميشه با لهجه هاي خاص و بعد شوشتري و دزفولي و بهبهاني و... تازه اين تعداد بايد يزده خاصيها و افغاني ها رو هم اضافه كرد كه به بركت بازار پر رونق اهواز همهشون الان صاحب سرمايه هستند. جالب اينجاست كه بين اين قوميتها خيلي كم هم ممكنه رسم و رسوم يكساني پيدا بشه شايد هم اصلا پيدا نشه پس با اين همه رنگ و مدل و لهجه و شكل و شمايل چطور انتظار ميره شاديها و لذات و خواسته هاي مردم شهر در يك جهت باشه

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی